اما من از عشق چیزی نمی دانم
من وغم یکدیگر را دوست داشته ایم
غم از کجا می آید؟
آنجا که زنها سنگسار می شوند!
آنجا که کودک را جستجو می کنند!
بوی نان، در شب های گرسنه
و قلب گریزپای چون مه
کجا؟ دور از همنوعان
آنجا که خاک سبز رخسار رنج را نمی خواهد
اینک من، بی حضور غم
در عصرهای آرام
اشییاق من فرو می افتد،سخن سرخ من می میرد،
و جان می دهد...
...
درد، شعر من است
وای بر من، وای بر من
بدون حادثه ها، بدون حادثه ها
من دیگر هیچ هستم،
هیچ هستم
علی اصغر ::: چهارشنبه 86/8/2::: ساعت 11:11 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 12
کل بازدید :181597
بازدید دیروز: 12
کل بازدید :181597
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
علی اصغر
آنقدر درد درون را در دل خود ریختم تا که خود با درد هستی سوز خود آمیختم کوچیک همه ب ی ق ر ا ر
آنقدر درد درون را در دل خود ریختم تا که خود با درد هستی سوز خود آمیختم کوچیک همه ب ی ق ر ا ر
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>موسیقی وبلاگ<<
>>آرشیو شده ها<<
دانلود نرم افزارها
برنامه های موبایل
زنگ های موبایل
تم های موبایل
کلیپ های موبایل
معرفی گوشی
ترفند های ویندوز/موبایل
اس ام اس ها ی عاشقانه(1)
اس ام اس ها ی عاشقانه(2)
راز و نیاز
عاشقانه
تیتراژ های تلویزیونی
کتابهای الکترونیکی
اس ام اس روز
مطالب پزشکی
روانشناسی
جوک/لطیفه
پاییز 1386
تابستان 1386
برنامه های موبایل
زنگ های موبایل
تم های موبایل
کلیپ های موبایل
معرفی گوشی
ترفند های ویندوز/موبایل
اس ام اس ها ی عاشقانه(1)
اس ام اس ها ی عاشقانه(2)
راز و نیاز
عاشقانه
تیتراژ های تلویزیونی
کتابهای الکترونیکی
اس ام اس روز
مطالب پزشکی
روانشناسی
جوک/لطیفه
پاییز 1386
تابستان 1386
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<